My Love

نیش دوست از نیش عقرب بدتر است پس بزن عقرب که دردش کمتر است

خدایا عاشقم کرد و ، حالا از بودنم سیره دل بیرحم اون حالا ، یه جای دیگه ای گیره

خودش با من نمی مونه ، میگه قسمت ما اینه میذاره گردن تقدیر ، گناهش رو نمی بینه

چه سال نحسیه امسال، چه روزای بدی دارم آهای تقویم پر پاییز، ازت بیزار بیزارم

تو تعبیر کدوم خوابی؟ کدوم کابوس بی پایون؟ چقد دل می بری ساده، چقد دل می کنی آسون

کدوم مهمون ناخونده ، منو از قلب تو رونده؟ نگاتو کی ازم دزدید؟ دل من رو کی سوزونده؟


+نوشته شده در پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:,ساعت1:8توسط Ali | |

بهت خیانت کرده آره ................؟


 

 

غصه نخور اینا تفریحشون خیانته

+نوشته شده در چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:,ساعت1:46توسط Ali | |

خدايا نمي ترسم از گناهاني که با همه بي شرمي خود انجام دادم نميگويم

نمي ترسم ولي اميد به بخششت دلم را محکم مي کند. خدايا مي ترسم از

اينکه عشقي را به نفرت تبديل کرده باشم مي ترسم از اين که دلي را

شکسته باشم مي ترسم از اينکه چشمي را به همه مردم بدبين کرده

باشم ميترسم از اينکه با غرور خود ،لجاجت خود و هوسهاي خود عشقي را 

به سخره گرفته باشم و صداقت در دلي را ناديده گرفته باشم و اشکي را ازچشمي

جاري ساخته باشم. خدايا ترسانم از اينکه جواب صداقتي را با

دورنگي داده باشم خدايا،خدايا به خداييت ترسانم از اينکه دلي را شکسته و اشکي را

بر چشمي جاري ساخته باشم 

چراکه اگر تو ببخشي من خود را نمي بخشم. خدايا به خداييت قسمت مي

دهم اگر روزي دلم آنقدر سنگ شد که بتوانم عشقها را به بازي بگيرم

وصداقتها را بازيچه دست خود کنم قبل از آن زندگي را از من بگير.

 

+نوشته شده در یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:,ساعت4:3توسط Ali | |

بنازم غیرت غم را دمی نگذاشت تنهایم

+نوشته شده در یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:,ساعت3:26توسط Ali | |

 

من چوب عشق و رفاقت پاکم رو میخورم

+نوشته شده در جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,ساعت18:44توسط Ali | |

برو ادامه مطلب

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1391برچسب:,ساعت11:48توسط Ali | |

سلام

بعد یه هفته دیشب حسینو دیدم فقط بهش دست دادم و اصلا با هم صحبت نکردیم

بعد هم با داداشش رفتیم هیئت و اصلا اونم آدم حساب نکردم و بهش نگفتم بیا بریم

وقتی تنها میبینمش خیلی حس خوبی پیدا میکنم

 منو تنها کرده خدا تنهاش میکنه

+نوشته شده در جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,ساعت2:56توسط Ali | |

اینم عکس ماشینم 


به نظرت وقتی حسین اینو میبینه چه حالی میشه ؟؟؟؟؟

+نوشته شده در شنبه 14 مرداد 1391برچسب:,ساعت12:28توسط Ali | |

همـــــــه زندگیم درد استـــــ ؛ درد … نمے دانم عظــــمتـــ این کلمـــــه را
درکــــ مے کنے یا نــه ؟! وقتے مے گویــــــم درد….
تو بــه دردے فکر نکـــــــن کـــه جسمــــ انسان را ممـــــــکن استــ
یکـــ بیمارے شــــدید بکشد!! نـــــــــــه؛ روحـــــــم درد مے کنـــــــد....

+نوشته شده در شنبه 14 مرداد 1391برچسب:,ساعت11:44توسط Ali | |

اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند!

اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست!

اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد!

+نوشته شده در چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:,ساعت21:43توسط Ali | |

سلام

امروز یه حالی از حسین گرفتم که هنوزم خوشحالم

رفته بودم آژانس که یه سرویس خورد برم هتل مهران رفتم اونجا دیدم یه زن و شوهر که ترک بودن رو باید میبردم اماکن چون مدرکی نیاورده بودن که ثابت کنه زن و شوهرن

اینا که سوار ماشین شدن دیدم بلد نیستن فارسی حرف بزنن ، هتل بابا بزرگ حسین هم نزدیک همین هتلست زنگ زدم محمد(داداش حسین) گفتم اگه بیکاری بیا بریم اینا بلد نیستن فارسی حرف بزنن تو براشون ترجمه کن که گفت من باید تو هتل باشم

بعد گف بزار بگم حسین بیاد تو هتله منم گفتم نه دستت درد نکنه یکی رو پیدا میکنم

 

محمد که نمیدونه بین ما چی اتفاقی افتاده

حالا فک کنین محمد بره اینو به حسین بگه ، اون چی میخواد جواب بده

+نوشته شده در چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:,ساعت13:37توسط Ali | |

اگه عاشقی گناهه

 

  شکستن دل عاشقی صد گناهه

+نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت14:0توسط Ali | |

رفیقان آمدند ، دشمن به فریادم برس

+نوشته شده در شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,ساعت14:25توسط Ali | |

یادته حسین آقا بهت چی گفتم

یادته گفتم عاطفه یه روز ازدواج میکنه و میره یادته !!!!

الانم عاطفه بهم خبر داد که با یه پسر عقد کرده!!!

من تو رو قسمت دادم به رفاقت 6 سالمون ولی تو منی که 6 سال مثل داداش بودیم رو به یه دختری که اگه یه سال عشق من بود تو فقط 3 روز باهاش صحبت می کردی ،ترجیح دادی (خاک بر سرت)

من هنوزم عاطفه رو دوس دارم

تو به من خیانت کردی منم یه روز تلافی میکنم

 

حالا تو موندی و من که دیگه نمیخوام ببینمت

ازت متنفرم

+نوشته شده در چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,ساعت14:30توسط Ali | |

جز تو کی میتونه عزیزه من باشه

کی میتونه تو قلب من جاشه

Only  For  Atefe

+نوشته شده در یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,ساعت13:5توسط Ali | |

وقتی من اینارو مینویسم یه وقت فکر نکنید من و حسین الان مثل دو تا دشمنیم نه !

من و حسین به هم زنگ میزنیم ، میریم بیرون و ... منم به روش نمیارم که با من چیکار کرده چون خودش فهمیده ولی اگه نیم ساعت با من باشه اینقد بهش تیکه میندازم تا از خودش خجالت بکشه یا از اینکه پیش منه ناراحت بشه

من اونو میخوام با رفتارم زجر بدم

 

 

بازم میگم به رفیقاتون اعتماد نکنید

+نوشته شده در یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,ساعت12:44توسط Ali | |

+نوشته شده در یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,ساعت11:47توسط Ali | |

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو

دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم

لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید

و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم

با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص

دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین

عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم

خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...

من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش

فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای

عشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب

بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری

برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت

خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم

بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو بهخاطرش از دست بدی عشق

یعنی از هر چیزو هز کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد

باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم

موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این

مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست

عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو

می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می

کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم

که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم

بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی

حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع

غشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم

اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام

فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم

من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما

توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من

زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش

دوستدار تو (ب.ش)

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم

گمان می کنم جوابم واضح بود

معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی

لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم

مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی

از بستگان

لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان

دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد

آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...

لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد

 

+نوشته شده در جمعه 30 تير 1391برچسب:,ساعت16:18توسط Ali | |

سلام

من این وبو فقط جهت درد و دل کردن با عاشقا ساختم

خواهش میکنم کسایی که تا حالا عاشق نشدن نیان و همون اول برن چون نمیخوام به حرفام بخندن

 

لطفا نظراتونو در مورد وبی که ساختم بدین (حتی اگه عاشق نیستین بعد برین)

من هنوز مطلبی ننوشتم فقط میخوام نظر دوستامو بدونم بعد شروع به نوشتن کنم چیزی که مینویسم داستان آشنایی من و عاطفه و خیانتی که حسین کرده

مرسی از حضورتون

 

+نوشته شده در یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,ساعت1:28توسط Ali | |